يادداشتي بر مدخل موسيقي ايراني ما
, تعداد نمایش
751 ,
تعداد نظرات
0
نويسنده: صديق تعريف
اين يادداشت كوتاه مي تواند مدخلي باشد براي ورود به گفت وگوها، مباحث و نقدهاي احتمالي آينده. بي توجهي به تعريف هايمان از واژگان و سرفصل هاي اصلي و تعيين كننده موسيقي ما را در دايره و دور باطل و بي حاصلي قرار مي دهد كه تا به امروز با آن دست به گريبان بوده ايم. اصولادر هر مبحث فرهنگي، علمي، سياسي، اجتماعي براي به نتيجه رسيدن بهتر ابتدا بايد مفاهيم و سرفصل هاي اصلي بحث را كه مطرح است براي طرفين كاملاروشن و واضح باشد تا در همان دور باطل بي نتيجه مورد اشاره قرار نگيريم. آيا واقعا موسيقي موسوم به سنتي همان موسيقي اي است كه به همين نام مثلااز راديو و تلويزيون يا از طريق نوارها و سي دي هاي موجود در بازار و ديگر رسانه هاي موجود مي شنويم؟
اساسا خود واژه موسيقي سنتي داراي يك بار منفي است و مفهومي ايستا و شبيه به بازگشت به گذشته را به ذهن متبادر مي كند. در باب مبحث مفاهيمي كه تصوير روشن و درستي از آن نداريم نمي توان بحث و گفت وگو به معني درست كلمه را به انجام رسانيد. و به نتيجه رسيد. اغلب موسيقي هاي متداول و معمول امروز كه سنتي هم تلقي مي شوند چندان هم مشخص نيست كه موسيقي سنتي هستند يا نوعي ديگر از ديگر انواع موسيقي.
عبارت «موسيقي سنتي» مفهوم رسا و جامعي براي موسيقي كلاسيك و پر پشتوانه ما نيست. ترجيحا به نظر من شايد «موسيقي اصيل ايراني» يا «موسيقي ملي» مفاهيمي رساتر و جامع تري براي موسيقي ما باشند و همان طور كه قبلااشاره شد مفاهيم «بازگشت به گذشته» و «ارتجاعي» را هم به ذهن تحميل نمي كند. برداشت عوامانه از موسيقي موسوم به «سنتي» اين گونه معمول است كه هر آنچه را با تار و تنبك و كمانچه و دف و ني و ساير متعلقات اين گونه سازها و چهچه خواننده توام باشد را سنتي تلقي كنند و هر آنچه غير از اينها را كه با سازهاي معمول سينتيسايزر و متعلقات آن توام با صداي بم و زير خوانندگاني فاقد چهچه و تحرير را «پاپ» بنامند. بايد گفت تنها به اعتبار تار و تنبك، كمانچه و چهچه نمي توان آن نوع موسيقي را موسيقي اصيل تلقي كرد. توجه به مناسبات و پيشينه و پيوند تاريخي و اجتماعي و... لازم است تا به اين نوع موسيقي شايد بتوان گفت موسيقي اصيل و ملي ايراني يا به تعبيري معمول تر و رايج تر آن را موسيقي «سنتي» ناميد. اساسا ما در وادي و حوزه موضوعي قدم گذاشته ايم كه به خودي خود اين موضوع و اين حوزه شايبه دار است و درباره بودن و نبودنش سال هاست بحث و جدل و منازعه است. اگر پذيرفته باشيم كه موسيقي موسوم به سنتي يا به تعبيري ديگر موسيقي اصيل ايراني با آن مباني و ساختاري كه موسيقي جدي ايراني بايد داشته باشد، به جرات مي توان گفت كه تقريبا درصد بسيار بالايي از موسيقي هاي موجود و موسوم به سنتي بيشترشان را بايد موسيقي پاپيولار يا عامه پسند ناميد و ادامه طبيعيه موسيقي پيشينه دار و با هويت و صاحب شناسنامه ملي ما به حساب نبايد آورده شوند و اگر قصد و غرض رفتن به سوي نقد صادقانه و آناليز موجوديت موسيقي امروز و گشايش و روزنه يي حتي اندك به سوي اصلاح موجوديت موسيقي باشد البته اينجا فعلاو عجالتا قصد نقد و بررسي آثار موجود در ميان نيست چه بسا كه بسياري از اين آثار سالم و در خور توجه باشند اما متعلق به ساير حوزه هاي موسيقي، از جمله موسيقي موسوم به تلفيقي، فيوژن و... كه در جاي خود اين آثار بايد نقد و بررسي شوند. آثار صاحب اين قلم نيز از اين قاعده نمي تواند مستثني باشد و چرا كه چنين نباشد!! از آنجايي كه فرهيختگان و صاحبنظران عرصه فرهنگ وهنر به اجماعي واحد از تعريف واژگان گوناگون در هنر هاي مختلف نرسيده اند و قطعا دورنمايي نزديك براي اين اجماع نمي توان متصور بود. هر كس از ظن خود اين واژگان را تعريف مي كند. متاسفانه اغتشاش و گوناگوني نظرات نيز راه ناهموار را ناهموار تر كرده و مي كند.
روزنامه اعتماد، شماره 2747 به تاريخ 17/5/92، صفحه 8 (نگاه دوم)