از خويشتن خويش با رويي پي‌‌افكندن-به یاد عارف قزوینی

از خويشتن خويش با رويي پي‌‌افكندن-به یاد عارف قزوینی

از خويشتن خويش با رويي پي‌‌افكندن
دردانه انقلاب مشروطه
تا پيش از ابوالقاسم عارف قزويني، تصانيف و ترانه‌ها ساختار و سازماني تقريباً مشخص و اغلب تكراري داشتند. در واقع اين خط مشخص و يكنواخت همچنان به صورت افقي پيش مي‌‌رفت كه عارف در يك حركت انقلابي و نوآورانه، اين حركت يكنواخت و افقي را به شكل عمودي و فواره‌اي ديگرگونه كرد. اين تغييرات چه به لحاظ ساختار موسيقايي و گردش ملودي و چه به لحاظ واژگان، كلام و شاعرانگي‌اش، پرواز متهورانه‌اي بود كه تا پيش از او قطعاً بي‌سابقه بوده و تأثيراتش تا به امروز جاري است. عارف، شمايل هنرمند نواسازي را به نمايش مي‌‌گذارد كه هرچند تصانيفش را تحت تأثير اتفاقات سياسي – اجتماعي مي‌سرود، اما آثار او صرفاً صدور يك مانيفست سياسي – انقلابي تلقي نمي‌شود؛ چراكه عشق و مهر در رگ و پي اين آثار جريان دارد.
تحليل و آناليز دقيق تصانيف عارف ما را به اين نتيجه مي‌رساند كه او فرزند خلف پوينده راه بزرگان تاريخ ادبيات و هنر ايران و جهان است؛ از آن جمله فردوسي بزرگ و شاهنامه كه به صورت توأمان از عشق و حماسه سرشار بوده و اين اساساً خاصيت حماسه است. يا از معاصرين نيز مي‌توان به احمد شاملوي بزرگ اشاره كرد كه شعر او در حالي كه بر بلنداي حماسه ايستاده، مملو از عشق فردي و زميني است. همين درهم‌‌تنيدگي و چندوجهي بودن، رمز ماندگاري آثار اين بزرگان است.
عارف اغلب تصانيف خود را با حس عاشقانه زميني و شخصي آغاز مي‌‌كند، به‌طوري كه شنونده بلافاصله در كوتاه‌ترين زمان، خود را در كانون حسي ترانه او مي‌بيند و عارف در همين لحظه او را با خود به وادي دغدغه‌هاي سياسي – اجتماعي مي‌كشاند. «بهار دلكش»، «از كفم رها»، «نه قدرت»، «آي امان» و... همگي از آن جمله‌‌اند.
عارف سرشار از شور انقلابي است. در ميان هم‌‌نسلان و هم‌روزگاران او، شاعران و تصنيف‌سازان برجسته‌اي مي‌زيسته‌اند كه تصانيف ممتازي نيز از خود به يادگار نهاده‌‌اند. اما اين تصانيف در عين قدرت و صلابت، صرفاً به بيان احساسات شخصي و زميني شاعر مي‌پردازند. نمي‌توان منكر ملاحت و زيبايي تصانيف علي‌اكبر شيدا، چون «سلسلة موي دوست»، «تو دوري از برم» و... شد كه در زمرة شاهكارهاي موسيقي ايران شمرده مي‌‌شوند و انكار و ناديده انگاشتن آنها گناهي است نابخشودني. اما بايد اذعان داشت كه در بطن تصانيف شيدا، شور انقلابي و عشق ميهني نهفته نيست.
عارف بي‌‌گمان دردانه انقلاب مشروطه و يگانه گوهر بي‌همتاي موسيقي و شعر انقلابي معاصر ايران زمين است. شور و طغيان انقلابي او توأم با احساسات شخصي و نهاني‌اش تركيبي خلق مي‌كند، بي‌همانند. بر اين باور باشيم كه به يقين واژة «وطن» نخستين بار بر زبان، كلام، قلم و صوت او جاري مي‌شود و تا پيش از آن تعابيري چون وطن، خاك، عِرق ملي، ايران و... معنايي ديگرگون داشته‌‌اند. عارف، آثار خود را متأثر از رخدادهاي زمانه مي‌آفريد و شيفته مردم و مردم‌سالاري بود كه براي اولين بار نشانه‌هايش در تاريخ سرزمين‌‌مان در انقلاب مشروطه متبلور گشت. وي طلايه‌دار هنر و انديشه ايراني در دوره مشروطه تا به اكنون است و در تاريخ اين سرزمين‌‌ جاري و ساري بوده و خواهد بود.
علاوه بر تأثيرات متعدد عارف بر انديشه، تفكر و شور انقلابي، در حوزه تصنيف‌سازي نيز اثرگذاري‌اش مشهود و غيرقابل انكار بوده و به وضوح مي‌‌توان ردپاي تأثير او را در آثار تصنيف سرايان متأخر جست‌وجو و مشاهده كرد. هر يك از تصانيف عارف، شأن نزول خاص خود را داشته و بلااستثناء به مناسبتي ويژه خلق شده‌اند. او «از خون جوانان وطن» را در رثاي شكست تراژيك انقلاب مشروطه مي‌سرايد؛ «گريه كن» را در سوگ كلنل محمدتقي‌‌خان پسيان – شوريده انقلابي - «اي دست حق پشت و پناهت باز آ» را در ارتباط با سيدضياء و «چه آذرها به جان» را به ياد ستارخان و باقرخان؛ - سرداران سرفراز سربدار – مي‌آفريند و كشف حجاب، به تولد «گريه را به مستي» منجر مي‌شود. «باد خزاني» از ديگر آثار ماندگار عارف و از تصانيف محبوب من است كه از روي همين علاقه سال‌ها پيش آن را بازخواني كرده‌ام. تصنيفي كه به اعتقاد من عارف آن را در واپسين روزهاي حياتش سروده و مضمون آن نوعي گفت‌‌وگو و ملامت «خويش» است و حسرت فرصت‌ها و روزگاران از دست رفته.
عارف به كمال، نشان مي‌‌دهد كه در يك «اثر هنري، آنجا كه پاي موسيقي و شعر در ميان است، تنها شعر نيست كه به اثر اعتبار مي‌‌بخشد، بلكه موسيقي ممتاز و شايسته بي‌گمان، كلام را برخواهد كشيد. از اين منظر اگر به تصنيفي چون «از خون جوانان وطن» بنگريم، خواهيم ديد كه روح تراژدي و شكست انقلاب مشروطه، نه‌تنها در كلام تصنيف، كه در لحظه لحظه موسيقي جاري است و پرش و فواصل بلند و آشكار ملودي – خصوصاً در بيان «خون جوانان» و شأن نزول تصنيف دارد.
عارف به طور همزمان از سه موهبت ممتاز و درخشان برخوردار است؛ شاعري و ترانه‌سرايي، نواسازي و تصنيف‌سازي و صدايي خاص. اين سه امتياز برجسته در كنار شور انقلابي دروني، از او هنرمندي چندوجهي و منشوري مي‌سازد كه از هر منظري كه به او نگريسته شود، صاحب ارزش‌هاي متعدد و اداي انساني و هنري است. دريغا و دردا و شگفتا كه هيچ اثر ضبط شده‌اي از صداي او موجود نيست، مگر گويا چنددقيقه‌‌اي در يكي از صفحات مومي موسوم به استوانه‌‌اي كه در موزه‌‌اي در لندن نگهداري مي‌شود و ظاهراً كسي هم تا به حال آن را نشنيده است.
عارف اولين هنرمند موسيقيداني است كه در ايران براي اجراي كنسرت به روي صحنه مي‌‌رود. نخستين كنسرت او در مشهد و در «باغ ملي» آن شهر – كه در آن روزگار، «باغ خوني» مي‌‌ناميدندش – به اشاره كلنل محمد تقي‌خان پسيان – دوست، يار و عاشق سينه‌‌چاك عارف –برگزار مي‌شود. پيش از اين موسيقي زنده عموماً در دربارها اجرا مي‌شده كه اين البته نكته‌‌اي نيست كه بتوان بابتش بر آن هنرمندان بزرگ خرده گرفت. اما عارف شوري ديگر در سر داشت و سودايي ديگر.
عارف انقلابي و طغيانگر عزمي جزم داشت تا موسيقي را از دربارها به ميان مردم كشيده و از طريق موسيقي و تصنيف و آواز، نداي آزاديخواهي و پيام مشروطه را به گوش مردم ايران زمين برساند. اين مهم، ابتدا در تهران ميسر نبود و بادها در جهت خلاف او مي‌‌وزيد، اما عشق كلنل پسيان انقلابي راه را براي شروع اين حركت بزرگ و تاريخي هموار و فراهم ساخت. از آن روز تا به اكنون همه ما – چه مجريان بر صحنه و چه تماشاچيان – وامدار و مرهون تلاش اين شاعر، ترانه‌سرا و آوازخوان ملي هستيم. گويا حتي عارف، خود در ساخت سكو و صحنه اجرا، مشاركت مستقيم دارد. «رحم اي خداي دادگر» تصنيف مشهور او براي نخستين‌بار بر اين صحنه جاري شده و گزش تبة برّندة تيغ كلام عارف با قجر و قاجاريان، ايرج ميرزبا شاعر هم عصر او را آزرده كرده و همين زمينه‌‌اي مي‌شود براي خلق اثر ماندگار و درخشان «عارف نامه» توسط ايرج ميرزا.
درباره عارف، در اين مجال كوتاه تنها مي‌توان به ذكر اين نكته بسنده كرد كه از ميان هنرمندان هم روزگار او، شايد تنها بتوان او را با ملك‌الشعرا بهار مقايسه كرد؛ چراكه هر دو شخصيتي چندوجهي دارند و سرشار از شور انقلابي – كه البته ميرزاده عشقي جاي خود دارد – بهار، اديب است و شاعر و تصنيف‌سرا و سياست‌‌مداري تمام عيار؛ و عارف، شاعر و تصنيف‌ساز و خواننده و سياست‌مداري به تمام معنا. برخلاف شيدا كه خود تصنيف‌سازي است ممتاز اما فارغ از دغدغه‌هاي اجتماعي و سياسيِ بزرگاني چون بهار و عارف، محمدتقي‌‌خان ملك‌الشعرا بهار شاعري است همسنگ و همپاي عارف مملو از شور انقلابي.
عارف و روشنفكران هم‌دوره‌اش، با پيدايش جمهوري رضاخاني، فريفته شعار و روياي دلفريب «جمهوريت» او شده و عارف در همين دوران، تصنيف «جمهوري» مي‌آفريند. صفحات اين تصنيف با صداي قمرالملوك وزيري بعد از جلوس رضاشاه بر اريكه قدرت، به سرعت جمع‌‌آوري شده و روياي دلنشين جمهوريت در حد همان رويا باقي مي‌‌ماند. عارف و هم‌‌انديشان‌اش سرخورده به كنجي مي‌خزند و عارف به همراه سگش – فلينو – به دره مرادبيك عباس‌‌آباد همدان تبعيد شده و پس از سپري كردن ليام نوميدي و افسردگي، جان به جان آفرين تسليم گفته و از رنج جهان مي‌رهد.
حديث عارف و عارفيان همواره مرا يادآور بخشي از اين شعر درخشان شاملوي بزرگ است:
«هرگز از مرگ نهراسيده‌‌ام/ اگرچه دستانش از ابتذال شكننده‌‌تر بود/ هراس من باري همه از مردن در سرزميني است/ كه مزدگوركن/ از آزادي آدمي افزون‌‌تر باشد./ جستن، يافتن و آنگاه به اختيار برگزيدن/ و از خويشتن خويش بارويي پي افكندن/ اگر مرگ را از اين همه ارزشي بيشتر باشد/ حاشا حاشا كه هرگز از مرگ هراسيده باشم.»
ماهنامه هنر و ادبیات تجربه - مرداد 91 -شماره 14

درباره صدیق تعریف

صدیق تعریف (زاده 25 دی 1335 در سنندج)، ردیف‌دان و خواننده سنتی ایرانی اهل ایران است. صدیق تعریف در دوران فعالیت هنری اش با هنرمندان سرشناس بسیاری از جمله محمدرضا لطفی (در آلبوم چاووش 10 (به یاد طاهرزاده)، جلال ذوالفنون (در آلبوم شیدایی)، حسین علیزاده فرهاد فخرالدینی همکاری داشته‌ است.