بوي حلواي موسيقي سنتي درآمده است

بوي حلواي موسيقي سنتي درآمده است

صديق تعريف رديف دان و خواننده موسيقي سنتي ايران است، بسياري او را با تيتراژ معروف سريال «امام علي(ع)» مي شناسند اما در کارنامه هنري اش آثار فاخر ديگري هم به چشم مي خورد. تعريف از حدود سال 63 به صورت جدي وارد عرصه هنر شد، هنري که استادانش بزرگاني همچون لطفي و بيضايي بوده اند و بي ترديد در محضر اين بزرگان تلمذ کردن سبب شد انتخاب و انتشار کارهايش صبورانه و با تامل به دست مخاطبانش برسد. او براين نظراست «وجود قوانين نانوشته و دست و پاگير و محافظه کارانه سبب شده برخي از واقعيات پديد آمدن آثار هنري مغفول واقع بشود.» اسفند ماه 96 بهانه اي شد تا صديق تعريف بعد مدت ها دوري از اجراهاي زنده به صحنه موسيقي بازگردد کنسرتي به بهانه زلزله زدگان کرمانشاه. شرح حال امروز موسيقي با گفته هايي از اين هنرمند را در ادامه مي خوانيد.
   شما ازجمله هنرمنداني هستيد که هم در عرصه موسيقي آوازي فعاليت مي کنيد و هم موسيقي سازي؛ اما چرا بيشتر شما را به عنوان يک خواننده مي شناسند تا نوازنده و آهنگساز؟
   کاراصلي من خوانندگي است وبه هيچ وجه ادعايي در نوازندگي نداشته و ندارم اما مي توانم بگويم تمامي اين سال ها درتدوين و ساخت آثارم بشخصه و به طور مستقيم نقش و حضور فعال داشته ام؛ به غير از نخستين کارم با همکاري استاد محمد رضا لطفي- يعني آلبوم به ياد «طاهرزاده»- مابقي کارها از توليد، تدوين و مديريت آنها تحت نظارت خودم بوده است.
   به دلايلي مايل نبودم لفظ آهنگساز را يدک بکشم، فقط گاهي به اين موضوع اشاره اي کوتاه و گذرا داشته ام. اول اينکه در ايران ملودي پردازي و آهنگسازي توسط بعضي از خوانندگان احياناً خوش ذوق، متاسفانه موجب دل آزردگي و تکدر خاطر خطير برخي از آهنگسازان شده و مي شود. بنابراين براي آنکه چنين دلخوري هايي پيش نيايد ترجيحم براين بود به احترام همکاران عزيز آهنگساز به اين موارد اشاره اي نداشته باشم و ماجرا همچنان مسکوت بماند. به طورمثال قطعه معروف «ياران» ازآلبوم «شيدايي» با کلام زنده ياد فريدون مشيري «ازنگاه ياران به ياران ندا مي رسد...» را براساس يک ملودي قديمي کُردي و با بيان و کلامي نو و تازه، جسارتاً ساخته و پرداخته ام. اما دليل دوم من شايد برمي گردد به تواضع ومحافظه کاري تاريخي و غيرمنطقي بيش ازاندازه ما ايراني ها، چرا که باز و شايد براين باورم بوده ام کارچندان مهمي درحوزه آهنگسازي وبهتر است بگويم ملودي پردازي انجام نداده ام. حرفه اصلي من خوانندگي است اما به مانند اغلب خوانندگان ماضي و امروز که دستي برساز دارند سه تارکي مي نوازم و ذوقکي شايد در حوزه ملودي پردازي و به قول شما آهنگسازي. دريک جامعه سالم البته وبايد شناسنامه وميزان مسئوليت هراثر هنري و پديد آورندگان آن روشن و دقيق دراختيار مخاطب قرار بگيرد اما متاسفانه وجود قوانين نانوشته و دست وپاگير و محافظه کارانه سبب شده برخي از واقعيات پديد آمدن آثار هنري مغفول واقع بشود. اساساً خوانندگي نوعي آهنگسازي به شمار مي آيد و از آنجايي که آواز ايراني روي اشعار بزرگان عموماً توسط خواننده بايد ساخته شود خواننده درموسيقي جدي ايراني به تعبيري آهنگسازهم محسوب مي شود. درحقيقت آواز خواندن - نه خواندن تصنيف- به طور معمول با ملودي سازي خواننده شکل مي گيرد. يعني براساس دانش، تجربه و داشته هاي خواننده اشعار انتخاب و توسط خواننده ساخته، پرداخته و اجرا مي شود.
   بديهي است که پردازش، ساخت و پرداخت خواننده با ذوق و سليقه شعورمند پردازشي زيباتر و ماندگارترخواهد بود. يکي ازبهترين نمونه هاي برجسته و مثال زدني دراين مورد شادروان ابوالقاسم عارف قزويني، خواننده، شاعر، آهنگساز و ترانه سراي نامدار دوره مشروطه است که آثارش قريب به بعد از صد سال هنوزهم شنيدني و لذت بخش است وشاهد اجراهاي متعدد آثارش در دوره هاي مختلف بوده و هستيم. در دوره معاصر گاه و بي گاه برخي از آهنگسازان ديروز و امروز که نگاهشان بيشتر برگرفته و تحت تاثير ژانر آهنگسازي مغرب زمينيان است مطرح کرده اند که مثلاً آثار بزرگاني چون عارف و شيدا و رهروان آنها بيشتر از اينکه آهنگسازي به حساب بيايد حداکثر ملودي سازي تلقي مي شود. طرح و بحث راجع به اينگونه موارد آکادميک و بسياري مباحث از اين دست نيازمند جلسات مستمر و متعددي است که با مديريت دقيق و برنامه ريزي شده کوتاه مدت، ميان مدت و بلندمدت اينگونه مباحث را تحليل، نقد، بررسي و آناليز شود.
   موسيقي هايي که با سليقه خواننده ساخته مي شود چه ميزان با معيار آهنگسازان همخواني دارد! به طورکلي آيا خواننده بايد مطابق معيارهاي آهنگساز پيش برود يا آهنگساز براساس سلايق خواننده کارتوليد مي کند. درگذشته اتاق فکر و صميميتي بين هنرمندان وجود داشت و کارها به صورت مجزا و با حضور خواننده يا آهنگساز و ترانه سرا ساخته مي شد.
   بهتراست ازخودم مثال بزنم. شايد اين سوال در ذهن برخي از افراد وجود داشته باشد که چرا صديق تعريف نسبت به سالهاي گذشته گزيده کارتر واحياناً کم کارتر شده است! اگر به نظر کم کارتر شده ام به اين دليل است که متاسفانه همچنان گزيده کارهستم و آهنگ هاي مورد علاقه و مورد پسندم هم در مسير سليقه علايقم قرارنگرفته است. بسياري ازخوانندگان هم کم و بيش کارهاي در سطح بالاي هنري را مي خوانند و هم کارهاي معمولي وحتي زير معمولي اما من برعکس اين نگاه عمل کردم و گزيده کار بودم، اگر با اثري ارتباط روحي، رواني و عاطفي لازم برقرار نمي کردم و نکنم قطعاً نمي خوانده ام و نمي خوانم.
   آيا بهترنبود تا به اين حد سختگيري نمي کرديد وآسان تر با اينگونه مسائل کنار مي آمديد شايد اگر نگاهتاً اينگونه نبود قطعاً آثار بيشتري از شما مي شنيديم؟
   امروز روز شايد خيلي ها با آن ديدگاه آرماني و حتي مي شود گفت رمانتيک آن دوران و طرز فکرنسل ما چندان موافق نباشند وشايد بايد صادقانه اقرارکنم پس اين همه سال بيش از اندازه لازم درمورد انتخاب و اجراي کارها سختگير بوده ام، شايد مي بايست بخشي از کارهاي پيشنهادي از طرف آهنگسازان مختلف حتي اگر ارزش و اعتبار آثارآنها متوسط يا متوسط به بالا هم بوده اند ، مي پذيرفتم و مي خواندم چرا که هم باعث شهرت بيشتري مي شد و هم به لحاظ اقتصادي موقعيت بهتري مي توانستم داشته باشم و با کاروحرفه ام از موضع قدرتمندتري کنار مي آمدم. نسل جديد امروزديگربه مانند من فکرنمي کنند. براي روشن ترشدن موضوع بهتراست ازدنياي سينما مثالي بزنم. درسينماي جهان و حتي سينماي ايران بازيگراني حضورداشته و دارند که هم درفيلم هاي داراي ارزش هنري بالا ايفاي نقش کرده اند و هم فيلم هاي مردم پسند و معمولي به همين دليل اتفاقاً به اعتبارمعروفيت شان فيلم هاي بيشتري هم از هر دو ژانر به آنها پيشنهاد شده است.
   ايده آل براي من درموسيقي و اساساً خلق هنري اين بوده است که تمام عوامل پديد آورنده يک اثر هنري اعم از آهنگساز، نوازنده، خواننده و شاعر از ارتباط عاطفي، روحي و رواني و معنوي هماهنگي با همديگر برخوردار باشند که خروجي اين اثر هنري مآلاً اثري يکدست و سرشار ازخلاقيت هنري خواهد بود ولي متاسفانه امروز روز به دلايل متعدد بسيار بسيار از اين گونه ايده آل ها دور شده ايم و بندرت با آثاري اين چنيني برمي خوريم. عموماً آثار توليده شده امروزي از يکدستي، پاکيزگي و عواطف لازم چندان برخوردار نيستند و بديهي است که اين آثار (البته اگراثر تلقي شود) ماندگار نخواهند بود و عمر چندان طولاني نخواهند داشت.
   نمونه مثال زدني وآرماني اين ايده آل همنشيني مثلث استادان بنان، خالقي و رهي معيري است. شکي نيست که زيبايي و استحکام آثار ماندگار اين بزرگان نشان از همدلي و همکاري مستمر و مشفقانه آنهاست و امروز ما شاهد آن هستيم که خروجي اين موانست و همدلي به رغم گذشت سال ها هنوزهم که هنوز است زيبا و شنيدني است. اما ازآنجايي که امروز روزعموماً همه چيز تحت تاثير و انقياد مسائل اقتصادي و مادي است، که متاسفانه برهنرهم سايه انداخته است ديگر به مانند گذشته شاهد فضاهاي هنري و فرهنگي آنچناني نيستيم.
   جداي ازفضاي اجتماعي يا مسائل اقتصادي رقابت هاي ناسالم هم در اين ارتباطات بي تاثير نبوده است و سبب شده امروز روز دست اندرکاران هنري هرکدام به راه خود بروند و درکنار هم به اتفاقات بزرگ هنري نينديشند. نمونه آن آثار فاخر آن زمان درگروه هاي عارف و شيدا است که امروزه کمتر نشاني ازآن دوران ديده مي شود.
   حسادت، کينه وعشق ازخصائل جدايي ناپذير بشري است و در درازناي زمان وجود داشته و دارد، کم وزيادش به اين بستگي دارد که اين آدميزاد خاکي در کجاي اين جهان ايستاده باشد. بي گمان در دوره هاي گذشته هم رقابت، حسادت و... وجود داشته اما شدت و حدت آن با تغيير جوامع و دوره هاي جديد بيشتر و بيشتر شده است، اساساً روزگارامروز، روزگار آرامي نيست. شهرت و ثروت بي تاثير نبوده و نقش بسياري دراين فعل و انفعالات بازي مي کند و از تبعات ناگزير و ناگريز زيست بشراست.
   استاد محمد رضا لطفي در سال 64 از ايران رفتند و بعد از رفتن ايشان کانون فرهنگي و هنري چاووش بسته شد و اعضاي آن بعد از سال ها فعاليت بالاجبار پراکنده شدند و هر کدام به گروه هايي پيوستند يا گروه هاي جديد تشکيل دادند يا از ايران رفتند و کانون چاووشي که به زحمت و عشق تشکيل شده بود و ازآن با چنگ و دندان مراقبت شد ولي دريغا که ازهم گسيخت.
   پيش از اينها آقاي لطفي را استاد کامل خطاب کرده بوديد به نظر شما ويژگي يک استاد کامل چيست؟
   استاد لطفي ويژگي هاي برجسته بسياري داشت. او مدير مدبري بود و شخصيتي کاريزماتيک داشت. محمدرضا لطفي سرشار از دانش، بينش و يک نوازنده درجه يک و صاحب سبک بود. برموسيقي و تاريخ موسيقي احاطه داشت. او شاگرد بزرگاني بود که هر کدام حامل بخشي از يک فرهنگ بزرگ موسيقايي بودند. استاداني چون نورعلي خان برومند، عبدالله خان دوامي، علي اکبر خان شهنازي و... همچنين اتفاقات بسيار ديگري لطفي را به يک شخصيت برجسته و کاريزماتيک تبديل کرد، اين شخصيت بنيانگذار يک مرکز فرهنگي بزرگ به نام چاووش بود که گروه عارف و گروه شيدا را زير پوشش خود داشت و هنرمنداني که در اين گروه ها حضور داشتند اغلب دانش آموخته هاي با استعداد دانشکده هنرهاي زيبا دانشگاه تهران بودند. استاد لطفي علاوه بر تسلط برتار، سه تار و بعدها کمانچه با مقوله آوازهم بخوبي آشنا بودند. به عنوان نمونه آلبوم سه گاه _به ياد طاهرزاده- که خوانندگي آن را من به عهده داشته ام حاصل علم، تجربه و دانش موسيقايي ايشان در زمينه آوازبوده است.
   «به ياد طاهر زاده» يا همان کار سه گاهي که اشاره کرديد به چاووش 10 تغيير اسم داد اين انتخاب سليقه شما بود يا آقاي لطفي؟
    «به ياد طاهر زاده» که به سبک، سياق، شيوه و مکتب اصفهان اجرا شده بود، ابتدا چاووش 10 خوانده مي شد. اين کار 7-8 سال به علت دو قطعه چهار مضراب و رِنگ سنتي شش و هشت مجوز انتشار پيدا نکرد. چه کسي فکر مي کرد نهادهاي متولي موسيقي که تا به اين اندازه براي انتشارآثارموسيقايي فاخر سختگير بودند امروز روز حامي و مشوق کارهايي باشد که اين روزها شاهدشان هستيم.
   کارهايي که درکانون چاووش توليد مي شد داراي چه ويژگي هايي بود؟
   اين آثارچون تحت پوشش ، نظارت و حمايت همان کانون توليد مي شد چاووش نام گرفت و البته به لحاظ محتوايي و اجرا، شناسنامه و امضاي کاملاً مشخصي داشت. کساني که اهل موسيقي هستند و آثار موسيقايي را دنبال مي کنند با آثار چاووش، شيدا و عارف بخوبي آشنا هستند. اين کانون يک صنف موسيقايي منسجم بود و با همت و تدبير آقايان لطفي، عليزاده و مشکاتيان شکل گرفت. اعضاي کانون براي حفظ و بقاي اين مرکز با مشکلات و کم وکسري هاي آن روزگار کنار مي آمدند و مسائل مالي دراين کانون چندان مطرح نبود. آن زمان روزگار به اين شکل در نيامده بود که دست اندرکاران مطرح بازارهنر از دولتي سرروزگار سوار برماشين هاي آخرين مدل و صاحب ويلاهاي آنچناني در شمال کشور باشند. در آن روزگار کسي به اين گونه تجملات و خدم و حشم فکر نمي کرد و تنها عشق و انگيزه بالا باعث و باني آن براي حيات، بقا و شکوفايي هنر و موسيقي بود.
   آيا امروزه هنرجويان موسيقي با مکاتب موسيقي چون اصفهان، تبريز و تهران آشنايي دارند؟
   به نظرم استاد لطفي نخستين کسي بودند که به صورت منسجم اين مکاتب را مطرح کردند وشايد همه هنرمندان هم با اين گونه دسته بندي هاي موسيقيايي موافق نباشند. طبق نظرآقاي لطفي اين مکتب ها براساس ويژگي هاي اقليمي، تاريخي و قومي به صورت مجزا ازهم تعريف و تبيين مي شوند. در درجه نخست اقليم ها و جغرافيايي است که اين نوع آوازها درآن شکل گرفته که البته نوع بيان شعر، چينش تحريرها، چيدمان سازها و نوع خوانش آن با هم تفاوت دارند. البته تفاوت اين مکاتب آنقدر ماهوي نيست که بگوييم واضح و مشخص است هرکدام از اينها با تحقيق و کنکاش قابل تشخيص هستند. به نظر مي رسد در حال حاضر کسي چندان به دنبال مکاتب موسيقي و تفاوت و تفکيک آنها نيست.
   سبک و سياق شما در آموزش به هنرجويانتان برمبناي چه شيوه و روشي است؟
   رديف هاي استاد دوامي و در ادامه رديف هاي استاد طاهرزاده و همچنين روش و تکنيک چگونه درست خواندن را توامان به طور موازي همراه با يادگيري و انتقال رديف آموزش مي دهم. البته کساني که در کلاس هاي آواز شرکت مي کنند عموماً دانش چنداني براي انتخاب سبک يا شيوه آوازي خاص ندارند، بيشتر بستگي به اين دارد که مثلاً در کلاس من حضور داشته باشند يا ديگرمدرسان آواز.
   آيا همه مدرسان به مکاتب و شيوه هاي آموزشي آواز توجه و تسلط دارند؟
   نظارت خاص، دقيق و سختگيرانه اي برآموزشگاه هايي که مجوز رسمي از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي دارند اعمال نمي شود، مي توان گفت اغلب صاحبان مجوزاين آموزشگاه ها صلاحيت کافي درمديريت واداره درست آموزشگاه ها ندارند. بسياري از صاحبان مجوزهاي اين آموزشگاه ها در قبال دريافت ماهانه اي، به صورت حق الامتيازمجوز، اين مجوز ها را در اختيار افراد کم صلاحيت و حتي بي صلاحيت اين به ظاهرآموزشگاه ها قرارداده اند. به ظاهر مديران اين آموزشگاه مدرساني ارزان قيمت در اختيار مي گيرند که بسياري از آنها صلاحيت کافي و وافي براي آموزش به نوباوگان عزيز کشور را ندارند. نتيجه و خروجي سر جمع اين گونه به ظاهر آموزشگاه ها و آموزش ها مي شود همين بلبشو و آشفته بازاري به ظاهر موسيقيايي کشور، حال شما پيدا کنيد پرتقال فروش را و معلمان و مدرسان آموزش رديف ميرزا عبدالله، آقا حسينقلي، طاهر زاده، دوامي، اقبال آذر، ني داوود، اديب خوانساري و... به اين ترتيب مي توان گفت که فاتحه چيزي به نام موسيقي اصيل و سنتي ايران رو به احتضار و مُوت را بايد خواند و عن قريب حلواي اين متوفي را مي بايست ميل بفرماييم.
   البته شايد نسل جديد به مانند شما فکر نکنند و براين عقيده باشند که موسيقي ايراني زنده و پويا است. با اين تفاسير آيا تلاش کرده ايد درموسيقي آوازي به روز باشيد و با بازار روز موسيقي حرکت کنيد؟
   جسارتاً بايد بگويم توليد موسيقي هنري با توليد چلوکباب و فست فود بسيار بسيار متفاوت است. اگرهنرواقعي ازدرون هنرمند واقعي بجوشد ديگر کاري به سليقه و ذائقه مصرف کننده نبايد داشته باشد و بازجسارتاً اجازه بدهيد خودمان را گول نزنيم و واقع بينانه با اين مساله برخورد کنيم. تعريف هنرواقعي با تعريف توليدات Entertainmenti (سرگرم کننده) زمين تا آسمان فاصله دارد. امروزه درصد بسياربالايي ازتوليدات انبوه موسيقي ازجمله توليدات شبه موسيقي سنتي وشبه موسيقي اصيل فقط و فقط و صرفاً کاربرد Entertainmenti و سرگرم کننده دارند که اشکالي هم برآن وارد نيست اما مشروط به اينکه طلبکارانه مدعي توليد آثار هنري موسيقيايي نباشيم.
   توليدات انبوه Entertainmenti (سرگرم کننده) در مغرب زمين هم بشدت رواج دارد اما جايگاهش براي توليدکننده و مديران آن و حتي مصرف کنندگان آن نسبت به موسيقي هنري بسيار مشخص و روشن است و توليدکنندگان اين گونه موسيقي هاي سرگرم کننده برعکس مدعيان اين بوم و بر مدعي توليد هنري ارزشمند موسيقيايي نيستند. به طورمثال در حال حاضر در اجراهاي موسيقي هاي هنري و جدي نمي توان تماشاچي انبوه، با سلايق و علايق مختلف و متعدد را در زير يک سقف يا فضاهاي وسيع به مدت چند هفته هرشب به آنجا کشانيد و براي آنها موسيقي هايي با اشعار بزرگاني چون فردوسي، حافظ، سعدي ومولانا را به شکل جدي و هنري اجرا کرد مگر اينکه سطح اجرايي آن اجرا ها را با لطايف الحيل حتي تا حد رضايت پايين ترين سلايق و علايق آنقدر پايين آوريم که به فروش مطلوب دست پيدا کنند. موسيقي که بايد براشعار اين بزرگان شعر وادب پياده شود مي بايست از ارزش و اعتبار بسيار بالايي برخوردارباشد که دراين صورت مخاطب به حداقل، تنزل پيدا خواهد کرد. دراين صورت بديهي است که نمي توانند فروش هاي ميلياري داشته باشند چرا که اساساً مخاطب موسيقي جدي بسيار بسيار انگشت شمار و اندک است. ناگفته نماند در اين باره سياست و شرايط اجتماعي و اقتصادي هم بي تاثير نبوده و به عمد با اين کارها سطح ذوق و سليقه مردم را پايين آورده اند؛ پر واضح است جامعه اي که سطح سليقه هنري و فرهنگي اش پايين باشد در همه زمينه ها و سطوح بي سليقگي و کم ذوقي موج مي زند.
   با توجه به تجربه شما درزمينه سينما و ديگرهنرها و همچنين طبق اين گفته ها اين بي سليقگي و بي ذوقي تنها در موسيقي نمود دارد يا درحوزه سينما و ديگرهنرها هم معمول است؟
   بله. درهمه رشته هاي هنري و حتي در ورزش، اقتصاد و سياست هم اين بي سليقگي ها و کج سليقگي ها وجود دارد.سينماي ايران هم به مانند موسيقي مشکلات متعدد خودش را داشته و دارد. امروزه روز يک تعداد دلال و صرفاً سودجو سکان اين عرصه را به دست گرفته اند و مافياي عريض و طويلي به وجود آورده اند و اين مافيا به صورت هاي مرئي و نامرئي همه جا و به همه چيز چنگ انداخته اند. برنامه گذاران گرامي و ارجمند سرسوزني از موسيقي و ديگرهنرها سررشته اي ندارند اما درخريد و فروش آدم ها و تخريب باقي مانده هاي اندک اين هنر مظلوم کمرهمت بسته اند. اين شرايط بهبود نخواهد يافت و ما همچنان دوره مي کنيم شب را و روز را هنوز را و چشم به راهيم که شايد وقتي ديگر ققنوسي از دل خاکستر سر برون آورد.
   شما خود را از شاگردان دو استاد بزرگ در دو رشته موسيقي و تئاتر«محمد رضا لطفي و بهرام بيضايي» مي دانيد. متاسفانه نسل امروز چنين شانس هايي نداشته و ندارند.
   شايد وقتي ديگر جامعه ما استاداني همتراز و هم اندازه اين بزرگان را به خود ببيند اما چندان هم نمي توان اميدواربود. به شهادت تاريخ در کشور ما در رشته هاي مختلف استعدادهاي بي شماري وجود دارد البته استعداد به تنهايي لازم است، ولي کافي نيست.
   آيا موسيقي آوازي ما تاريخ مصرف پيدا کرده است؟
   بله. صددرصد درواقع نابود شده است. اکثريت قريب به اتفاق خوانندگان امروز تصنيف خوان هستند نه آوازه خوان؛ مردم ديگر چندان علاقه اي به شنيدن آواز ندارند.کساني خواهان شنيدن آوازهستند که از فرهنگ شنيداري بالايي برخوردارباشند. بخش ديگر اين علاقه مندي دروني است و به شخصيت و منش افراد برمي گردد و بايد به درک بالا و لازمي ازمسائل فرهنگي رسيده باشند.پروسه 50-60سال گذشته در موسيقي آوازي آرام آرام کمرنگ شده است و رو به نابودي است.
   جدا ازگزيده کار بودن در آهنگسازي در بحث ترانه و شعر حساسيت خاصي در آثار شما به چشم مي خورد نمونه آن آلبوم «عارف شيدا» است که به درک بالايي از کلام در موسيقي اشاره کرده ايد؛ چيزي که امروزه کمتر به چشم مي خورد.
   متاسفانه شعر و ترانه هم اوضاع چندان مناسبي ندارد. اشعار فاخر و زيباي بسياري وجود دارد اما بايد قادر باشيم بيان موسيقايي را در بهترين و مناسب ترين شکل بيان کنيم. رشته تحصيلي من تئاتر و سينما است و با کتاب و مطالعه بيگانه نيستم. به طور مثال از يک سو شاگرد استاد بيضايي در حوزه تئاتر بودم و از سوي ديگر با آموزش هاي استاد هوشنگ گلشيري و با ادبيات غرب و شرق آشنا شدم اما اکنون زمانه تغيير کرده و امروزه ديگر اين امکان وجود ندارد. شانس ديگرمن آشنايي با زنده يادان فريدون مشيري و سيمين بهبهاني بود. در حقيقت خانم بهبهاني مادر معنوي من بودند و در مکتب ادب و هنر ايشان با بسياري از هنرمندان و اديبان بزرگ بيشترآشنا شدم. ناگفته نماند ازديگر پارامترهاي انتخاب شعر، شناخت محتوا و زيباشناسي آن است که مي بايست مورد توجه قرارداد. خلق هنري صرفاً بيان حرف هاي بزرگ نيست بلکه چگونه بيان کردن آنها اهميت دارد.
   برگزاري کنسرت به بهانه زلزله زدگان کرمانشاه با عنوان «همياري و همدلي با کودکان زلزله» سبب شده بعد از مدت ها به عرصه اجراي موسيقي برگرديد، چه برنامه اي در اين باره و ديگر فعاليت هايتان خواهيد داشت.
   اگرتوافق هاي جاري با تهيه کننده ها يا برگزار کنندگان به سامان برسد قراراست تور کنسرت هايم در ديگر شهرهاي ايران ادامه پيدا کند. به غير از برنامه کنسرت ها دو آلبوم موسيقي هم آماده انتشار دارم که منتظر سروسامان يافتن احتمالي بازار نشر موسيقي هستم، تا ببينيم چه پيش خواهد آمد. از انتشار اين آثار هيچ حمايتي از هيچ جانبي صورت نمي گيرد. متاسفانه درحال حاضر مردم به اصل آلبوم هاي انتشار يافته روي خوش نشان نمي دهند اما با اشتياق و از سر مهرباني و علاقه به پديد آورندگان اين آثار، آن را براحتي و با وجدان آسوده دانلود مي کنند.
   حرف آخر...
   اميدي به آينده غم انگيزِموسيقي ايران ندارم.

درباره صدیق تعریف

صدیق تعریف (زاده 25 دی 1335 در سنندج)، ردیف‌دان و خواننده سنتی ایرانی اهل ایران است. صدیق تعریف در دوران فعالیت هنری اش با هنرمندان سرشناس بسیاری از جمله محمدرضا لطفی (در آلبوم چاووش 10 (به یاد طاهرزاده)، جلال ذوالفنون (در آلبوم شیدایی)، حسین علیزاده فرهاد فخرالدینی همکاری داشته‌ است.